More about my writing background

ازکودکی به کتاب خواندن علاقه زیادی داشتم و شاید همین باعث شد الان یه جورایی شاعر و داستان نویس بشم؛ البته هنرمند، ورزشکار و مردمی هم هستم.😉😊
بچه که بودم، حدود کلاس دوم ابتدایی، اولین شعرم را نوشتم و بعد تا پایان دوره ابتدایی به سرودن شعرهای کودکانه ادامه دادم. معلمِ کلاس چهارمم که از سرِ لطف، دفتر شعرم را گرفته بود تا برای مجله ها(نشریات) بفرستد، آن دفتر را گم کرد؛
" پروانه ای هستم خوش رنگ و هم زیبا
بالهایی دارم همرنگ آسمانها
دو شاخک دارم مانند میله
دو چشمهایم بر رویِ آنها
من دوست هستم با ..."
بقیه اش رو دیگه به یاد ندارم. سال دوم راهنمایی اولین شعرِ نوی خودم رو نوشتم که مرا به بالای ابرها برد؛ به شدت احساس شاعر بودن و مهم بودن به من دست داد؛ توهمِ " سهراب سپهری" شدن؛
" خانه در همهمه ی اشیا است
کوچه خالیست
پدرم رفته به بازار تا خرید شبِ عیدش همه کامل باشد
مادرم شعری به زبانِ ترکی، نزدِ خود زمزمه وار می خوانَد
ننه جان عینکِ پیری بر چشم، ششمین دستکشِ خواهرِ خردسالم را نرمِ نرم می بافد
..."
وقتی برگشتم خونه، بقیه اش را از رویِ دفتر شعرِ قدیمیم می نویسم.
این احساساتِ شاعرانه ادامه پیدا کرد تا زمانی که دانشکده زبانهای خارجی رو بعد از چهار سال ترک کردم. همون موقع، چشمه شعرم تقریباً خشکید و شعر گفتن از من دورشد؛ سالی یکی دوبار، در جوشش هایی که به ندرت پیش می آید.
بعد، نوشتنِ داستان شروع شد. داستان نویسی را به صورتِ جدّی از سالِ 1385 از کلاس های داستان نویسی و روزنامه نگاریِ استاد یعقوب حیدری و جلساتِ نقدِ داستانِ استاد محمدرضا گودرزی شروع کردم. بعدها به انجمن هایِ ادبیِ مختلفی رفتم و داستان نویسی برایم جدی تر شد.
آفرینش و خلقِ اثرِ ادبی، بعد از نقاشی و آواز خواندن، جذاب ترینِ کارِ دنیا برایِ من است. مثلِ رؤیایِ اِسپیس شیپِ آقایِ ماسک(ایلان ماسک)، نوشتن هم مرا به فراتر ازکهکشان ها می بَرَد. اصلاً خودش، مثلِ آفرینشِ یک کهکشانِ تازه است.
همانطور که دکارت می گفت:" من فکر می کنم، پس هستم."
من هم می گویم:" من می نویسم، پس هستم."
یا همانطور که گوته می گوید:
"نياسائيد، زندگي در گذر است. برويد و دلبري کنيد، پيش از آنکه بميريد، چيزي نيرومند و متعالي از خود بجاي گذاريد، تا بر زمان غالب شويد."
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.